عِبَادَ اللهِ، أُوصِیکُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیَا التَّارِکَةِ لَکُمْ وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَهَا، وَ الْمُبْلِیَةِ لأَجْسَامِکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِیدَهَا، فَإِنَّمَا مَثَلُکُمْ وَ مَثَلُهَا کَسَفْر، سَلَکُوا سَبِیلا فَکَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَ أَمُّوا عَلَماً فَکَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ. وَ کَمْ عَسَى الْمُجْرِی إِلَى الْغَایَةِ أَنْ یَجْرِىَ إِلَیْهَا حَتَّى یَبْلُغَهَا! وَ مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ یَوْمٌ لاَ یَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِیثٌ مِنَ الْمَوتِ یَحْدُوهُ وَ مُزْعِجٌ فِی الدُّنْیَا حَتَّى یُفَارِقَهَا رَغْماً! فَلاَ تَنَافَسُوا فِی عِزِّ الدُّنْیَا وَ فَخْرِهَا، وَ لاَ تَعْجَبُوا بِزِینَتِهَا وَ نَعِیمِهَا، وَ لاَ تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَ بُؤْسِهَا، فَإِنَّ عِزَّهَا وَ فَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاع، وَ إِنَّ زِینَتَهَا وَ نَعِیمَهَا إِلَى زَوَال، وَ ضَرَّاءَهَا وَ بُؤْسَهَا إِلَى نَفَاد، وَ کُلُّ مُدَّة فِیهَا إِلَى انْتِهَاء، وَ کُلُّ حَیٍّ فِیهَا إِلَى فَنَاء.
اى بندگان خدا! شما را به ترک اين دنيايى که سرانجام شما را ترک مى گويد توصيه مى کنم; هر چند ترک آن را دوست نداشته باشيد! دنيايى که جسم هاى شما را کهنه و فرسوده مى سازد، با اينکه دوست داريد همواره تازه و نو گردد! شما نسبت به دنيا به مسافرانى مى مانيد که وقتى گام درجادّه نهاده اند، احساس مى کنند به پايان راه رسيده اند و تا قصد رسيدن به نشانه اى در وسط راه کرده اند، گويى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته اند.
(آرى، دنيا به سرعت پايان مى يابد!) کسى که (در اين دنيا) به سوى مقصد پيش مى رود چه زود به آن مى رسد! و چگونه مى تواند اميد به بقا داشته باشد آن کس که روز معيّنى در پيش دارد، که از آن نمى تواند فراتر برود، مرگ به سرعت او را دنبال مى کند و به پيش مى راند و اجل او را به زور و بر خلاف ميلش به جدايى از دنيا وادار مى سازد. حال که چنين است، براى به دست آوردن عزّت و افتخارات (موهوم) سرودست نشکنيد; و به زينت و نعمت هايش فريفته نشويد; و از رنج و ناراحتى هاى آن بى تابى نکنيد! چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پايان مى گيرد; زينت و نعمت هايش زايل مى گردد و رنج و ناراحتى هايش تمام مى شود (و در يک کلمه) دوران هر چيز سپرى مى گردد و هر موجود زنده اى به سوى فنا پيش مى رود.
شرح و تفسیر
به سرعت همه چیز دنیا پایان مى یابد
در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) بعد از حمد وثناى الهى - که در بخش پیشین گذشت - مردم را با عباراتى بسیار مؤثّر و نافذ، به زهد در دنیا ترغیب مى کند و بى اعتبارى دنیا را در لابه لاى عباراتى لطیف و پویا مجسّم مى سازد. مى فرماید: «اى بندگان خدا! شما را به ترک این دنیایى که سرانجام رهایتان مى سازد توصیه مى کنم، هر چند شما ترک آن را دوست نداشته باشید!» (عِبَادَ اللهِ! أُوصِیکُمْ بِالرَّفْضِ(1)الدُّنْیَا التَّارِکَةِ لَکُمْ وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَهَا). لِهذِهِ
چه دردناک است که انسان دنبال معشوقى بدود که او با تمام قدرت از وى فرار مى کند! امام(علیه السلام) مى فرماید حال که دنیا چنین است شما هم آن را ترک کنید، هر چند بر خلاف امیال و هوس هاى شما باشد; چرا که به مصداق آیه شریفه: «وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»(2) ممکن است امورى باشد که انسان ظاهر بین آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد!
سپس مى افزاید: «دنیایى که جسم هاى شما را کهنه و فرسوده کند، با اینکه شما دوست دارید همواره تازه و نو گردد!». (وَ الْمُبْلِیَةِ(3)تَجْدِیدَهَا). لأَجْسَامِکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ
هر کس با گذشت زمان، آثار پیرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مى کند: از بین رفتن طراوت پوست بدن، سُست شدن استخوانها، کم نور شدن چشم، سنگینى گوش، لکنت زبان، خمیدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن; و به یقین هر کس از مشاهده آنها نگران و متأسّف مى شود و گاه تلاش و کوشش مى کند که این حرکت طبیعىِ برگشت ناپذیر را، با وسایلى برگرداند! ولى به یقین، اگر موفقیّت جزیى نصیب او شود، سرانجام این مسیر را خواه ناخواه طى مى کند. آیا سزاوار است با مشاهده این امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟
قابل توجّه اینکه دنیا نه تنها موجودات زنده و بخصوص جسم انسان ها را کهنه و فرسوده مى کند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشان ها گرفته تا اتم ها حاکم است. حتّى این آفتاب عالمتاب و خورشید درخشان نیز، تدریجاً کهنه و فرسوده مى شود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکویر شمس» (تاریکى خورشید) مى گوید، بلکه علم امروز هم با صراحت به این معنا اشاره دارد.
در ادامه سخن امام(علیه السلام) با ذکر تشبیهى، وضع ساکنان دنیا را روشن مى سازد. مى فرماید: «شما نسبت به دنیا، به مسافرانى مى مانید که وقتى گام در جاده نهاده اند، احساس مى کنند به آخر رسیده اند; و تا قصد رسیدن به نشانه اى در (وسط راه) کرده اند، گویى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته اند; (آرى، دنیا آنچنان به سرعت مى گذرد که تا چشم بر هم مى زنند همه چیز پایان مى یابد)». (فَإِنَّمَا مَثَلُکُمْ وَ مَثَلُهَا کَسَفْر(4)). سَلَکُوا سَبِیلا فَکَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَ أَمُّوا(5) عَلَماً فَکَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ
در ادامه این سخن و تأکید بر مطلب بالا مى افزاید: «چه نزدیک است کسى که (دراین دنیا) به سوى مقصد پیش مى رود، به محض حرکت، به آن برسد!». (وَ کَمْ عَسَى الْمُجْرِی(6)!). إِلَى الْغَایَةِ أَنْ یَجْرِىَ إِلَیْهَا حَتَّى یَبْلُغَهَا
و در تعبیر و تأکید دیگرى اضافه مى فرماید: «چگونه مى تواند امید به بقاء داشته باشد آن کس که روز معیّنى در پیش دارد که از آن نمى تواند فراتر برود، و مرگ به سرعت او را دنبال مى کند، و به پیش مى راند، و اجل او را به زور و بر خلاف میلش به جدایى از دنیا وادار مى سازد!». (وَ مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ یَوْمٌ لاَ یَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِیثٌ(7)(10)). مِنَ الْمَوتِ یَحْدُوهُ(8)، وَ مُزْعِجٌ(9) فِی الدُّنْیَا حَتَّى یُفَارَقَهَا رَغْماً!
این تعبیرهاى چهارگانه، که هر یک در قالب الفاظى نوریخته شده، یک حقیقت را بیان مى کند و آن ناپایدارى دنیا و بى اعتبارى آن است. حقیقتى که غالب انسانها از آن غافل و بى خبرند وهمین غفلت، بلاى سعادت وخوشبختى آنها است.
سپس امام(علیه السلام) از این بحث (ناپایدارى و بى اعتبارى دنیا) نتیجه گیرى مى کند و در بیانى زنده و گویا مى فرماید: «حال که چنین است براى به دست آوردن عزّت و افتخارات (موهوم) دنیا، سرو دست نشکنید و به زینت و نعمتهایش فریفته نشوید و از رنج و ناراحتى هاى آن جزع و بى تابى نکنید!». (فَلاَ تَنَافَسُوا(11)فَخْرِهَا، وَ لاَ تَعْجَبُوا بِزِینَتِهَا وَ نَعِیمِهَا، وَ لاَ تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَ بُؤْسِهَا). فِی عِزِّ الدُّنْیَا وَ
«چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پایان مى گیرد، زینت و نعمتهایش زایل مى گردد، و رنج و ناراحتى هایش تمام مى شود و (در یک کلمه) دوران هر چیز، سپرى مى شود و هر موجود زنده اى به سوى فنا پیش مى رود!». (فَإِنَّ عِزَّهَا وَ فَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاع، وَ إِنَّ زِینَتَهَا وَ نَعِیمَهَا إِلَى زَوَال، وَ ضَرَّاءَهَا وَ بُؤْسَهَا إِلَى نَفَاد(12)إِلَى انْتِهَاء، وَ کُلُّ حَیٍّ فِیهَا إِلَى فَنَاء).، وَ کُلُّ مُدَّة فِیهَا
امام(علیه السلام) در این عبارات زیبا، نخست انگشت روى عزّتها و افتخارات، نعمت ها و زینت ها و درد و رنجهاى دنیا مى گذارد وهمه را فانى و ناپایدار معرّفى مى کند و بعد به صورت یک قانون کلّى مى فرماید: «همه چیز این دنیا پایان مى پذیرد و همه زندگان بدون استثناء به سوى مرگ پیش مى روند; حال که چنین است این همه دعوا و کشمکش و قال و غوغا و بى تابى و زارى براى چیست؟» به گفته یکى از «شارحان نهج البلاغه» پیشینیان، رفتند و خاک شدند و ما از روى آنها عبور مى کنیم و ما هم به زودى خاک مى شویم و آیندگان از روى ما مى گذرند، ولى باز هم بیدار نمى شویم!!
جالب اینکه امام باقر(علیه السلام) در حدیثى زرق و برق نعمت هاى دنیا را تشبیه به مالى مى کند که انسان در خواب پیدا مى کند، ولى هنگامى که بیدار شد چیزى در دست خود نمى بیند: «أَوْکَمَال وَجَدْتَهُ فِی مَنَامِکَ، فَاسْتَیْقَظْتَ وَ لَیْسَ مَعَکَ مِنْهُ شَىْءٌ(13)».
و به گفته شاعر عرب:
«أَلاَ إِنَّمَا الدُّنیَا کَمَنْزِلِ رَاکِبِ أَنَاخَ عَشِیّاً وَ هُوَ فِی الصُّبْحِ رَاحِلُ
وَ کُلُّ شَبَاب، أَوْ جَدِید إِلَى الْبَلاءِ وَ کُلُّ امْرِء یَوْماً إِلَى اللهِ صَائِرُ»
«آگاه باشید! دنیا همچون منزل مسافرى است که شب هنگام در آنجا توقّف مى کند و صبحگاهان از آن کوچ مى نماید.
هر جوان، یا نوى به سوى پیرى و فرسودگى پیش مى رود و هر انسانى روزى به سوى خدا (و عالم آخرت) مى شتابد».
1. «رفض» در اصل به معناى ترک کردن چيزى است و «شيعه» را از آن جهت «رافضه» ناميدند که خلفاى سه گانه را ترک کرده اند و بعضى گفته اند اوّلين بار در زمان «زيد بن على» اين عنوان
براى شيعه مطرح شد; چرا که «زيد» آنها را از بدگويى به «شيخين» نهى کرده بود و همين سبب شد که «زيد» را رها کنند. 2. سوره بقره، آيه 216. 3. «مُبْليه» از مادّه «بلا» به معناى کهنگى و پوسيدن است. 4. «سَفر» جمع «سافر» به معناى مسافر است. 5. «أمّوا» از مادّه «امّ» (بر وزن غم) به معناى قصد کردن است. 6. «مجرى» از مادّه «اجراء» در اينجا کنايه از مسافر است و در تفسير جمله بالا، نظرات مختلفى از سوى مفسّران اظهار شده است و آنچه در بالا گفتيم از همه مناسب تر به نظر مى رسد. 7. «حثيث» از مادّه «حَثّ» (به فتح حاء) به معناى تحريک کردن و به سرعت دنبال کارى رفتن است. 8. «يحدو» از مادّه «حُدى» به معناى راندن شتر همراه با آوازى است که ساربانها مى خوانند; سپس به معناى هرگونه راندن و سوق دادن به کار رفته است. 9. «مُزعج» از مادّه «ازعاج» به معناى بيرون راندن و مضطرب ساختن و ريشه کن کردن است. 10. «رَغم» به معناى مجبور ساختن است و گاهى اضافه به «انف» مى شود و مى گويند به «رغم انف» يعنى بينى کسى را به خاک ماليدن. 11. «تَنافسوا» از مادّه «تنافس» به معناى تلاش دو انسان است که هر کدام مى خواهند چيز نفيسى را که در ميان آن دو است، به چنگ آورند. 12. «نفاد» به معناى فنا و نابودى و پايان يافتن است. 13. بحارالانوار، جلد 70، صفحه 36.